نیکاننیکان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره

شاهکاری به نام نیکان

اندر حکایت خوابیدن نیکان

ماجرایی داریم با این پسر! الان یه ماهه که داریم تلاش می کنیم بهش یاد بدیم کی وقت خوابه و کی وقت بازی! نیکان از همون روزای اول با خوابیدن مشکل داشت. اصلا حاضر نیست بخوابه. شاید فکر می کنه اگه بخوابه چیزی رو از دست میده! ساعت 2 نیمه شب از شدت خواب آلودگی تلوتلو میخوره و چشماش دارن بسته می شن ولی می دوه این طرف و اون طرف سراغ توپ و اسباب بازی. از بی برنامه گی خودمون هیچ وقت همت نکردم خوابش رو تنظیم کنم ولی این اواخر دیگه خیلی خسته شدم و تصمیم گرفتم هر جور شده یه برنامه درست برای خوابش پیاده کنم. الان یه ماهه که هر شب زودتر از قبل میایم خونه و همه شرایط رو آماده خوابیدن شازده کوچولو می کنیم ولی هر بار یه بازی جدید از خودش در میاره . یه بار...
21 بهمن 1392

آنچه گذشت .....

حدود سه سال و نیم می شه که من وبلاگ نیکتنم رد آپدیت نکردم. چه کم لطفی بزرگی .... امروز میخوام خلاصه ای از روزهایی که به نیکان گذشت رو بنویسم. نیکان رو در یک سال و 10 ماهگی روز 11 بهمن 92 از پوشک گرفتم. پروزه ای بود برای خودش ولی خوشبختانه خیلی زود (حدود دو هفته) باهاش کنار اومد و موفق شد پوشک رو کنار بذاره و بعد از حدود دو سه ماه کامل بدون خطا می رفت دستشویی. وقتی دو ساله شد از شیر گرفتمش دقیقا روز 8 فروردین 93 آخرین باری بود که بهش شیر دادم و چه فرآیند سخت و ناراحت کننده ای بود از شیر گرفتنش هم برای نیکان هم برای من هنوزم که یاد اون روزها و شبها می افتم گریه م می گیره. از چند ماه قبلش بهش گفته بودم که وقتی بزرگ بشه شیر مامانش بد مز...
20 بهمن 1392

نیکان 22 ماهه

نیکان من چند روز پیش 22 ماهه شد.الان دقیقا 22 ماه و 6 روزه س. توی این چند ماه گذشته خیلی تغییر کرده انگار با سرعت بیشتری داره بزرگ می شه مهمترین تغییرش هم حرف زدنشه. نیکان دیگه کامل  حرف می زنه. خیلی خوب با دیگران مکالمه می کنه همه چیز رو توی صحبت های دیگران متوجه می شه؛ اگه چیزی رو نفهمه سوال می کنه و حتی اشتباهات دیگران رو تذکر میده! تمام کلمات رو به جا و درست استفاده میکنه. توی فرهنگ لغتش فقط  سه تا کلمه س که نادرست به کار می بره.  به برنج میگه غذا و به خورش میگه ابگوشت. به تخم مرغ هم میگه مرغ! به شدت هم حاضر جواب شده. گاهی توجیه هایی می کنه که آدم تعجب می کنه. ولی اسم خودش رو نمی تونه بگه هر جور هم یادش می دم بازم ن...
20 بهمن 1392

کویر مرنجاب

چند وقت پیش با دایی جون و خانوادش رفتیم کویر. شب رو کویر مرنجاب موندیم و صبح فرداش بعد از صبحانه رفتیم دریاچه نمک.  کلی به نیکان خوش گذشت. تنبلی کردم و پستی براش نذاشتم ولی دلم نیومد بیخیال بشم از بس که قشنگ و دوست داستنی بود.  اینم عکساش: نیکان وسط ریگزارهای بکر کویر مرنجاب   اینجا هم حوضچه های دریاچه نمکه:   نیکان میان شوره زارهای دریاچه نمک:   نیکان و بابا در حال شتر سواری:     نیکان و مامان توی ریگزارها:   نیکان و پسر دایی؛ آریا :   اینم دو تا عکس زیبا از کویر و دریاچه نمک:   ...
14 بهمن 1392
1